Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرنگار ایرنا، فاطمه محمدبیگی روز پنجشنبه در نشست هم اندیشی بانوان مدیر استان قزوین افزود: متاسفانه امروز در جنگ ترکیبی قرار داریم که این جنگ، جنگ روایت‌هاست و هر کسی که زودتر روایت کند در آن برنده می‌شود به همین دلیل باید روایت‌های صحیح هنری از حقیقت و آرمان اسلام انجام شود.

محمد بیگی با بیان اینکه روایت حادثه شاه‌چراغ با زبان شعر ضروری است، اضافه کرد: شراطی جامعه کنونی که با بمباران‌های تبلیغاتی و مسموم دشمن و پروژه‌های کشته‌سازی دشمن مواجه هستیم و بسیاری از شهدای اخیر مظلومانه و دردمنشانه و زیر تاخت‌وتاز داعشی‌های تکفیری از ‌جمله در حادثه شاه‌چراغ به شهادت رسیدند باید با هدف بصیرت و آگاهی‌افزایی مردم، روایت‌های درست از حوادث اخیر انجام شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی ادامه داد: باید روایت‌هایی صحیحی از شهدای نیروهای امنیتی، ترور، زن و شاه‌چراغ برای آحاد جامعه به‌ویژه نسل جوان بازگو شود و اگر انجام این مهم با زبان شعر باشد قطعاً بیشتر بر جان‌ها خواهد نشست.

محمدبیگی گفت: ایجاد و تقویت جو فرهنگی و مذهبی، تقویت عقاید دینی و فرهنگ ایثار و شهادت می‌تواند در ترسیم یک جامعه سالم نقش مهمی ایفا کند که امیدوارم بنیاد شهید و امور ایثارگران در کنار همه فعالان فرهنگی،‌ هنری و مسوولان و مردم بتواند در انتقال این فرهنگ موفق عمل کند.

نماینده مردم قزوین، البرز و آبیک در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: موقعیت حساس کنونی نشان می‌دهد که بیشتر باید در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت کار کرد تا بتوان در اشاعه فرهنگ یاد شده موفق باشیم.

وی در بخش دیگری از صحبت های خود با اشاره به میزبانی قزوین از کنگره بین‌المللی شعر ایثار و زنان عاشورایی برای اولین ‌بار و حضور شاعرانی از کشورهای مختلف محور مقاومت و کشورهای مختلف در آن، گفت: انتظار می رود مدیران ارشد استان در همه زمینه‌ها از جمله تأمین هزینه، اسکان، پذیرایی از میهمانان و اجرای برنامه‌های فاخر ترویجی مشارکت کنند تا این کنگره به شکل احسن اجرا شود.

محمدبیگی شعررا موثرترین ابزار هنری در انتقال مفاهیم ترویجی دانست و افزود: در شرایط کنونی بهره‌گیری از گفتمان و ادبیات هنری در زمینه‌های مختلف از جمله شعر یکی از موثرترین و مهمترین ابزارهای هنری است و استفاده از آن اهمیت بسزایی در انتقال مفاهیم ترویجی دارد.

نماینده مجلس با اشاره به بیانات مقام ‌معظم رهبری مبنی بر اینکه زنده نگه ‌داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست، تصریح کرد: بانوان با توجه به نقشی که در حوزه ایثار و تربیت نسل ایثارگر دارند می‌توانند نقش بسزایی در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت داشته باشند.

محمدبیگی خاطرنشان کرد: برگزاری کنگره بین‌المللی شعر ایثار و زنان عاشورایی با هدف انتقال‌ ارزش‌ها و فرهنگ ایثار و شهادت به آحاد جامعه به‌ویژه جوانان ضروری است.

وی خاطرنشان کرد: شعر ایثار در کنار سایر جنبه‌های هنری ابزاری برای انتقال فضیلت‌های انسانی مانند جان‌فشانی، جانبازی و ایثارگری است بنابراین نشان ‌دادن جنبه‌های مختلف این ‌هنر با هدف روشنگری، آگاهی، تبیین و بصیرت‌افزایی برای نسل جدید ضروری است.

محمدبیگی گفت: از آنجایی که نسل جدید دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس را ندیده است، زیاد با فرهنگ دفاع مقدس و رویدادهای اوایل انقلاب آشنا نیست، هر چند اتفاقات اخیری که در کشور افتاد و شهدای جدیدی تقدیم اسلام و انقلاب شد تا حدی موضوع ایثار و شهادت برای آنها ملموس شد ولی ما نیازمند انتقال صحیح این فرهنگ به آنها هستیم.

اشاعه فرهنگ ایثار و شهادت با برگزاری رخدادهای هنری-فرهنگی

مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین نیز در این نشست ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را از مهم ترین ماموریت‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین عنوان کرد و گفت: اشاعه این فرهنگ، مسوولان بنیاد برنامه‌های مختلفی را اجرا می‌کنند که از جمله آنها برگزاری هفتمین کنگره بین‌المللی شعر ایثار و زنان عاشورایی طی سال جاری است.

سمیه اسمعیلی برنامه‌ها و نحوه برگزاری هفتمین کنگره بین‌المللی شعر ایثار و زنان عاشورایی را تشریح کرد و افزود: ۶ دوره برگزاری این کنگره طی سال‌های گذشته در استان فارس بوده و امسال برپایی آن به میزبانی قزوین است.

وی اظهار داشت: تاکنون هماهنگی‌های لازم با برخی از مسئولان استان قزوین در برگزاری هفتمین کنگره بین‌المللی شعر ایثار و زنان عاشورایی صورت گرفته و برنامه‌ریزی‌های مربوطه انجام شده است.

اسمعیلی ادامه داد : اجرای برنامه‌های مختلف فرهنگی در بین قشرهای مختلف جامعه به‌ویژه دانش‌آموزان، دانشجویان و زنان در راستای برگزاری کنگره فوق تدوین شده که عصر شعر، کارگاه شعر، شب خاطره، نمایشگاه و اجرای زنده خوشنویسی از جمله آنهاست.

وی تصریح کرد: با توجه به اینکه این کنگره ماهیت ملی و بین‌المللی دارد، می‌طلبد همه مسوولان استان قزوین با امکاناتی که دارند همراه بنیاد باشند تا برنامه فوق به شکل شایسته‌ برگزار شود.

برچسب‌ها بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران شهدا نماینده مجلس شورای اسلامی استان قزوین جانباز

منبع: ایرنا

کلیدواژه: بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران شهدا نماینده مجلس شورای اسلامی استان قزوین جانباز بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران شهدا نماینده مجلس شورای اسلامی استان قزوین جانباز کنگره بین المللی شعر ایثار و زنان عاشورایی بنیاد شهید و امور ایثارگران فرهنگ ایثار و شهادت استان قزوین برنامه ها روایت ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۳۷۹۶۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس

اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهای‌مان را که بیش از یکصد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

به گزارش ایسنا، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب ‌شود.

روایت حسین دولتی

حسین دولتی از رزمندگان و اعضای جهاد سازندگی استان سمنان در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «جنگ، منهای اسلحه» به بیان اقدامات جهادی خود و دیگر جهادگران در هموارسازی جاده‌های منطقه عملیاتی بیت‌المقدس پرداخته است:

 اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهایمان را که بیش از صد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

در مسیر، وقتی از اهواز عبور کردیم، هیچ‌کس جز رزمندگان در شهر نبودند. شهر کاملاً تخلیه شده بود. آن‌قدر شهر خلوت بود که با تریلی از هر خیابانی که می‌خواستیم رد می‌شدیم. توپخانه دشمن هم مرتب اهواز را می‌زد.

محل استقرار ما در جاده اهواز به خرمشهر، در پانزده کیلومتری اهواز و نزدیک ایستگاه قطار بود.

مرحله اول عملیات شروع شد. در مقر، جلسه‌ای خصوصی با فرماندهانمان، ابوالفضل حسن بیگی و مسئولان ستاد گرفتیم. آنجا به ما گفتند که باید چه کاری انجام بدهیم.

سمت چپ ما رودخانه کارون بود. زمین‌های کشاورزی زیادی به چشم می‌خورد؛ ولی چند سالی می‌شد که کسی در روستا نبود تا کشاورزی کند. از وسط زمین‌های کشاورزی گذشتیم تا به نخلستان‌ها رسیدیم.

از ما خواستند یک‌راه فرعی از وسط نخلستان‌ها به سمت دارخوین بزنیم. می‌خواستند از این راه، دشمن را در سمت غرب کارون غافل‌گیر کنند.

از همان روز کار را شروع کردیم. باید طوری کار می‌کردیم که کسی متوجه نشود. مسیری نبود که ما آن را ادامه بدهیم. تقریباً بیراهه بود و باید خودمان جاده می‌ساختیم. شش نفر بودیم. یک گریدر راه را صاف می‌کرد و می‌رفت.

با کامیون‌های لیلاند و تریلی با تانکر بیست هزار لیتری، نفت سیاه می‌پاشیدیم. من تریلی داشتم. مسیری که باید آماده می‌کردیم، حدود سی کیلومتر بود.

روزی سه چهار بار نفت سیاه را از شرکت نفت بار می‌زدم و روی جاده می‌پاشیدم. سمت راست ما خط مقدم بود و در فاصله پانصد متری، نی‌های بلندی دیده می‌شد. ما این‌طرف نیزار بودیم و دشمن آن‌طرف. بین ما هم آبی بود که از کارون می‌رفت.

با ماشین از پشت نی‌ها می‌رفتم؛ ولی چون ارتفاع ماشین زیاد بود، دیده می‌شد. رزمنده‌هایی که آنجا بودند، اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: اینجا نیا! به هوای تو ما رو هم می زنن ولی ما باید جاده را احداث می‌کردیم.

به فرمانده گفتم رزمنده‌هایی که در مسیر مستقر هستند، اعتراض می‌کنند که ماشین شما باعث می‌شود سنگرهای ما زیر آتش دشمن برود. فرمانده گفت: شب برو تا توی دید دشمن نباشی و رزمنده‌ها هم ناراضی نباشن. بعدازآن، فقط شب برای نفت پاشی می‌رفتم؛ ولی شب هم مشکلات زیادی داشتم. مسیر را نمی‌دیدم و گاهی گله‌های گراز از جلوی ما رد می‌شدند.

آن شب تا اذان صبح در خط بودم. مرحله دوم عملیات بود. نزدیک اذان به مقر برگشتم. تیربارهای دشمن یکسره کار می‌کرد و تمام بیابان روشن‌شده بود.

نماز خواندم و در کانتینر خوابیدم. ساعت هشت صبح، یکی مرا صدا کرد و گفت: حاجی، بلند شین که عراق رفت. با تعجب پرسیدم: عراق کجا رفت؟! گفت: عقب‌نشینی کردن.

باورمان نمی‌شد. گفتم: من دو ساعت قبل، از منطقه اومدم. یکسره عراق داشت می‌کوبید. چطور الان ول کرد و رفت؟! بنده خدا قسم می‌خورد که باور کنید دشمن فرار کرده و آن‌طرف هیچ‌کس نیست.

بازهم باور نکردم. بلند شدم تا خودم ببینم. سوار تویوتا شدم و تا جایی که جاده را بریده بودند تا آب رهاشده به کارون برگردد، رفتم. دیدم تعداد زیادی از رزمنده‌ها آنجا ایستاده‌اند. جمعیت را که دیدم، باورم شد عراق منطقه را تخلیه کرده است. آن‌ها برای اینکه محاصره نشوند تا مرز عقب‌نشینی کرده بودند.

نزدیک صد متر از جاده را آب برده بود. رزمنده‌ها ایستاده بودند و نمی‌دانستند چطور از آب رد شوند. ابوالفضل حسن بیگی گفت: برو لودر رو بیاور. چند لودر و بلدوزر برای شب عملیات در خط استتار کرده بودیم. رفتم تریلی را برداشتم و یک بلدوزر و یک لودر را بار زدم.

راه باز شده بود. اول پیاده‌ها از جاده رفتند و بعد آمبولانس‌ها و بعد هم ماشین‌های سبک ولی به من اجازه ندادند بروم. گفتند منتظر بمون تا جاده سفت بشه. تریلی را پارک کردم و پیاده شدم. کمی جلوتر رفتم. داخل آب، گونی چیده بودند و رزمنده‌ها از روی گونی می‌پریدند. اطرافش پر از مین بود. می‌آمدند روی خط آهن و از روی آن عبور می‌کردند.

از خط آهن رد شدم و به نیزارها رسیدم. در همین حال بودم که گفتند: جلوتر نیا! اومدی وسط میدان مین! گفتم: از روی خط آهن اومدم. گفتند: این تله س.از همون جاهایی که پاگذاشتی و اومدی، برگرد. تعدادی از رزمندگان مشغول خنثی کردن مین بودند.

تا ساعت سه بعدازظهر آنجا بودم و سپس از جاده اهواز خرمشهر به سمت مرز رفتم. عراقی‌ها کل مسیر را با بلدوزر شخم زده بودند. همه‌جا پر از چاله بود و این موضوع، سرعت پیشروی ایرانی‌ها را کند می‌کرد.

جلو رفتم تا به پادگان حمیدیه رسیدم. شب آنجا ماندم. صبح مسیر را ادامه دادم تا به قرارگاه امام رضا (ع) در هشتاد کیلومتری جاده اهواز خرمشهر رسیدم. آنجا ایستگاه راه‌آهن بود که حسینیه نام داشت. این ایستگاه زمانی فعال بود که عراقی‌ها از بصره به آنجا می‌آمدند یا از ایران می‌خواستند به عراق بروند. جاده اهواز به بصره ارتفاع زیادی داشت. عراق این جاده را به‌عنوان سنگر در اختیار گرفته بود.

در مرحله سوم عملیات، در قرارگاه امام رضا (ع) مستقر شدیم تا جاده اهواز به بصره را بازسازی کنیم. برای عملیات‌های بعدی و پشتیبانی نیروها که در آن منطقه مستقر بودند و عملیات می‌کردند، نیاز به این جاده بود. جاده سه متر عرض داشت و خیلی خراب بود. باید به‌طور اساسی آن را بازسازی می‌کردیم.

شب و روز کارم جاده‌سازی و نفت پاشی بود. عراقی‌ها هرچه در مسیر بود، از تیر برق و ریل و تخته را جمع کرده و برای خودشان سنگر درست کرده بودند. هر ماشین که رد می‌شد، کلی گردوخاک راه می‌افتاد. من هم مدام در مسیرهای پرتردد نفت می‌پاشیدم تا گردوخاک کمتر شود.

شب مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس، در شلمچه مشغول نفت پاشی بودم. ساعت دوازده یا یک نصفه‌شب بود که از خط برگشتم. به من گفتند: حاج‌آقا حسن بیگی گفته توی رقابیه جلسه داریم. باید بیای.

با چند تا از بچه‌ها راه افتادیم. به پادگان حمیدیه رسیدیم. شب آنجا خوابیدیم و صبح حرکت کردیم. در راه، از دامادمان، علی‌اصغر کلامی صحبت می‌کردند که چهارتا بچه دارد و دو تا از آن‌ها دوقلوی چندروزه هستن. شک کردم. همه ناراحت بودند. پرسیدم: اتفاقی براش افتاده؟ گفتند: شهید شده.

علی‌اصغر به‌عنوان راننده بلدوزر در رقابیه مستقر بود. گفتند: سوار ماشین بوده که توی رود کرخه افتاده و آب اون رو با خودش برده. نگران خواهرم بودم که چطور این خبر را به او بدهم.

به همان‌جایی رفتیم که علی‌اصغر در آب افتاده بود. باید پیدایش می‌کردم. سوار قایق شدیم و رفتیم. سمت پایین رودخانه، پشت یک درخت گیرکرده بود. به شکم روی آب افتاده بود. او را برگرداندم. خودش بود.

سریع از داخل ماشین پتو آوردیم و او را داخل پتو گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. به بستگانم در سرخه زنگ زدم و خبر دادم که علی‌اصغر شهید شده و پیکرش را فردا ظهر می‌آورم.

شادی آزادی خرمشهر و غم فراق یاران

خرمشهر آزادشده بود و همه خوشحال بودند. من هم خوشحال بودم ولی وقتی چشمم به پیکر علی‌اصغر می‌افتاد، غم و اندوه وجودم را فرامی‌گرفت. به خواهرم فکر می‌کردم و چهار فرزندی که باید بدون پدر، بزرگ می‌کرد.

بعد از مراسم هفتم شهید، می‌خواستم دوباره به جبهه برگردم. همسرم مخالفتی نکرد. اگر صبر و همراهی‌اش نبود، نمی‌توانستم راهی جبهه شوم.

وقت رفتن گریه کرد و گفت: من بعد از شما چی کار کنم؟ گفتم: مرگ و زندگی دست خداس و ما هم باید راضی به رضای خدا باشیم. شما هم راضی باش تا اجرت ضایع نشه. همسرم پیش پدر و مادرم بود و آن‌ها هوایش را داشتند تا بتوانند با خاطرجمع به جبهه بروم.

منبع:

اصغر زاده چوبدار، محمد، جنگ منهای اسلحه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۲، ۱۳۳

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس
  • نشریات دانشجویی روایت‌گر جنبش‌های دانشجویی در حمایت از غزه باشند
  • اعضای شورای فرهنگ عمومی در خنثی سازی توطئه دشمنان هوشیار باشند
  • شهادت ۲ لبنانی در حملات رژیم صهیونیستی
  • بررسی ابعاد سفر گروسی به ایران/ حل چالش موضوع بازرسان/ خنثی‌سازی سیاست هدفمند تبلیغاتی
  • جنگ علیه غزه وارد هشتمین ماه خود شد
  • ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نیاز امروز جامعه است
  • معلمی که مشق عشق می‌کند
  • بمباران بامدادی رفح در جنوب نوار غزه/ شهادت شماری از فلسطینیان
  • فیلم‌های تبلیغاتی در هند احساسات ضد اسلامی را تقویت می‌کند